منطقه حشری پر از گیاهان گمراه کننده است. مسیرهای مختلف یکسان هستند. اگر دقت نکنید، در همان جا گم می شوید و چرخ می کنید. با هدایت Pio، Plea و Plop در نهایت همه آنها به زمین پری آمدند. خانه به نظر می رسد کوچک است. شکل عجیبی بود یک خانه قارچی شکل، کفش شکل و حتی یک کوزه وجود دارد. آنها مانند یک کارناوال لباس می پوشند. فعالیت های پریا نیز متفاوت است. کسی عسل را جمع آوری کرد، آواز خواند، لباس ها را از گلبرگ ها ساخته بود ... همه خوشحال بودند.
شیلا بسیار خوشحال بود او به یکی دیگر از پسر پری معرفی شد. آنها بسیار شگفت زده هستند که می دانند شیلا انسان است. اما آنها خوشحال بودند که ملاقات کنند و قول دادند به ملکه پری نگویند. ظاهرا آنها می خواهند درباره انسان ها بدانند. آنها با خوشحالی بازی می کنند شيلا و جنس ها در حال تعقيب، آواز خواندن، داستان دادن و با صداي بلند مي خنديدند. آنها همچنین غذا را مبادله می کنند. به هر حال، روز فوق العاده بود.
ناگهان ملکه پری آمد. او پرسید: "کیست؟"
جواب داد: "ملکه، او یک دوست بنده از جنگل های شمالی است". او مجبور شد دروغ بگذارد تا شیلا پیدا نشد.
i upvote u & follow u . plz follow me back