مجموعه ای از زیبا ترین ابیات عاشقانه

in #farsi8 years ago

پيش از اين هرچار فصل روزگارم سردبود

شانه هايم بي بهار و شاخه هايم زرد بود

پيش از اين در التهاب آباد داروخانه ها

هر چه گشتم درد بود و درد بود و درد بود

پيش از اين حتي رديف شعرهاي خسته ام

آتش و خاكستر و دود و غبار وگرد بود

آه از آن شبها كه تنها كوچه گرد شهرتان

بي كسي گمنام ، رسوايي جنون پرورد بود

از خدا پنهان نمي ماند ، چه پنهان از شما

مثل زن ها گريه سرمي كرد ، يعني مردبود

زندگي انروز تا آنجا كه يادم مانده است

مثل تا اينجاي شعرم بي فروغ و سردبود

**

ناگهان امِا يكي همرنگ من درمن شكفت

شاد و شيدا عين گلهاي بهارآورد بود

مثل شب ، مثل شبيخون ، مثل رؤيايي كه گاه

در شبان بي چراغم شعله مي گسترد بود

ديدم آن ليلاي شورانگيز صحرا زاد را

تازه مي فهم چرا مجنون بيابانگرد بود