پشت دریا شهریست

in #poem7 years ago

IMG_20170826_005232_479.jpg
قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچ‌كسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند.

قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبي‌ها دل خواهم بست
نه به دريا-پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند
و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران
مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
مرد آن شهر اساطير نداشت.
زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود.

هيچ آيينه تالاري، سرخوشي‌ها را تكرار نكرد.
چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود.
دور بايد شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست."

هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.

پشت درياها شهري است
كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است.
بام‌ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي‌نگرند.
دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.
مردم شهر به يك چينه چنان مي‌نگرند
كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.
خاك، موسيقي احساس تو را مي‌شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي‌آيد در باد.

پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشني‌اند.

پشت درياها شهري است!
قايقي بايد ساخت.
I will build a boat

And cast it in water

I will sail away from this strange land

Where there is no one to awaken the heroes

In the glade of love

A boat void of nets

And a heart with no desire for pearls

I will keep sailing

Neither will I lose heart to the blues

,Nor to the mermaids

Emerging out of water to cast the charms of their locks

Upon the glowing solitude of the fishermen

.I will keep sailing

:I will keep chanting

.One should sail away and away

Men of that town had no myths

.Woman of that town were not as full as a bunch of grapes

No hall mirrors reflected joys

No puddles reflected a torch

One should sail away and away

Night has chanted its song

It is now the windows turn

I will keep chanting

I will keep sailing

Beyond the seas there is a town

Where windows are open to manifestation

The rooftops are inhabited by pigeons

Gazing at the Jets of Human Intelligence

Every ten-year-old child holds a Bough of knowledge

The townsfolk gaze at a brick row

As if at a flame, or at a delicate dream

The earth can hear the music of your feelings

The fluttering wings of mythical birds are audible in the wind

Beyond the seas there is a town

Where the Sun is as big as the eyes of early-risers

Poets are the inheritors of water, wisdom, and light

Beyond the seas there is a town

One should build a boat